حکایت بلند درس و مدرسه داستانی بود تا قصه ی بلند شیفتگی سر بگیرد....
پایان....
پ.ن: این مطلب را خیلی وقت پیش گذاشته ام، یک روز خرداد که باد دارد آسمان را می کند و به جان شمعدانی های من سوء قصد کرده... و شما وقتی می خوانینش که از صندلی جلسه ی کنکور بلند شده ام و با دادن برگه ام نقطه ی بزرگی پایان سطر روزهای مدرسه زندگی م گذاشته ام.... انشاءالله....